رفت آن جانان ما از دست ما


از دریغا دلبر سر مست ما

او برفت و پای او نگشوده ایم


تا ابد زلفش بود پا بست ما

ما همه جا نیکی او گفته ایم


او نخواهد آنچنان اشکست ما

چاره ای غیر رضا و صبر نیست


این زمان چون تیر رفت از شست ما

در خیال او است جان ما مدام


دل روان خواهد به او پیوست ما